سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  چرا عدالت زیباست؟
همه دانش به کار بستن آن است . [امام علی علیه السلام]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
7452
بازدیدهای امروز وبلاگ
2
بازدیدهای دیروز وبلاگ
0
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
چرا عدالت زیباست؟
لوگوی وبلاگ
چرا عدالت زیباست؟
فهرست موضوعی یادداشت ها
عدالت[26] .
بایگانی
مقدمه
عوامل تحقق عدالت
موانع اجرا عدالت
عدالت حضرت مهدی (عج)
اوقات شرعی
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   محسن نامدار محمدی  

عنوان متن عدالت علوى در سیاست و اقتصاد پنج شنبه 84 اسفند 25  ساعت 4:15 عصر

 دو سخن از آن حضرت نقل شده است که به منزله دو چشم و دو بال و دو پایه عدالت مى‏باشند. سخن اول فرازى از نامه به عثمان بن‏حنیف است که مى‏فرماید:«أأقنع من نفسى بان یقال: هذا امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فى مکاره الدهر، او اکون اسوة لهم فى جشوبة العیش؛آیا به همین بسنده کنم که مرا امیر مؤمنان خوانند و در ناخوشایندى‏هاى روزگار شریک آنان نباشم و در سختى و فشار زندگى نمونه‏اى براى آنان نباشم.»و سخن دوم را مرحوم کلینى نقل کرده است که فرمود:«ان اللَّه جعلنى اماماً لخلقه ففرض علىّ التقدیر فى نفسى و مطعمى و مشربى و ملبسى کضعفاء الناس، کى یقتدى الفقیر بفقرى و لا یطغى الغنى غناه؛ خداوند مرا به امامت بندگانش برگزیده و مرا موظف نموده تا در زندگى شخصى و خوراک و پوشاکم همچون تهیدستان رفتار کنم، تا آنان به تهیدستى من اقتدا کنند و دارایى ثروتمندان آنان را به طغیان نکشد.»در حدیث مفصلى که حضرت امام باقر(ع) از جریان مناظره حضرت امیر با اعضاى شوراى تعیین شده توسط عمر بیان مى‏کنند، در پایان مناظره مى‏فرمایند:«فتغامزوا بینهم و تشاوروا و قالوا: قد عرفنا فضله و علمنا انه احقّ الناس بها و لکنه رجل لا یفضل احداً على احد فان ولّیتموها ایّاه جعلکم و جمیع الناس فیها شرعاً سواء و لکن ولّوها عثمان فانه یهوى الذى تهوون؛ - پس از اینکه در برابر ادلّه روشن حضرت امیر بر برترى خود، دیگر اعضاى شورا درماندند همدیگر را به اشاره خواندند و به مشورت پرداختند و گفتند: حقانیت و فضیلت على قابل انکار نیست، اما او کسى را بر کس دیگر ترجیح نمى‏دهد و اگر به حکومت رسد شما و دیگر مردم را یکسان خواهد شمرد ولى اگر عثمان بر سر کار آید نظرى همانند شما داشته و خواسته‏هاى شما را خواهد خواست.»و ابوهلال ثقفى نقل مى‏کند: عده‏اى از یاران حضرت امیر نزد او آمده و گفتند:«یا امیرالمؤمنین، اعط هذه الاموال و فضل هؤلاء الاشراف من العرب و قریش على الموالى و العجم و من تخاف خلافه من الناس و فراره، و انّما قالوا ذلک للذى کان معاویة یضع بمن اتاه. فقال: اتأمرونى ان اطلب النصر بالجور فیمن ولّیت علیه ...؛ این اموالى را که در اختیار دارى ببخش و اشراف عرب و قریش را بر موالى و عجم ترجیح بده و برترى بخش و نیز آنان را که مى‏ترسى به سوى معاویه بگریزند استمالت کن و البته معاویه چنین مى‏کرد حضرت در پاسخ فرمود: از من مى‏خواهید پیروزى خود را با ستم به مردم به دست آورم؟! ...»مشابه این قضیه روایت دیگرى است که در آن آمده است: روزى حضرت امیر از نافرمانى یاران و فرار آنان با مالک اشتر سخن مى‏گفت و گله مى‏کرد، مالک نیز اجازه خواست تا حقیقت را بگوید و ضمن سخنانش گفت:«و انت تأخذهم بالعدل و تعمل فیهم بالحق و تنصف الوضیع من الشریف، و لیس للشریف عندک فضل منزلة على الوضیع، فضجت طائفة ممن معک من الحق اذا عمّوا به و اغتّموا من العدل اذا صاروا فیه ... و قلّ من النّاس من لیس للدّنیا بصاحب و اکثرهم من یحتوى الحق و یستمرى‏ء الباطل و یؤثر الدنیا و ...؛تو از آنان بر اساس عدالت بازخواست مى‏کنى و حق زیردستان را از اشراف مى‏گیرى و از نظر توفرقى بین آنان نیست در صورتى که در میان همراهان شما نیز هستند کسانى که اگر بر اساس انصاف و حق و عدل با آنان برخورد شده غمگین شوند و فریاد برآرند ... اندکى یافت‏مى‏شوند که به دنیا دل نبسته باشند و بسیارى از آنان دل بسته به دنیا و از حق گریزانندو باطل را گوارامى‏شمرند.»آنگاه حضرت امیر در پاسخ مالک مى‏فرماید:«اما ما ذکرت من سیرتنا بالعدل فانّ اللَّه یقول: من عمل صالحاً فلنفسه ... و انا من ان اکون مقصّراً فیما ذکرت اخوف ... و امّا ما ذکرت من بذل الاموال و اصطناع الرجال فانّا لا یسعنا ان نؤتى امرأً من الفیئ اکثر من حقه ... اینکه مى‏گویى سیره عادلانه ما باعث فرار آنان شده است، این فرمان خدا و خواست اوست ... تازه من از این جهت ترسناکم که به عدالت کامل عمل نکرده باشم ... و اما اینکه از بیت‏المال‏ببخشم و با شخصیتها معامله کنم، مى‏دانى که من نمى‏توانم به هر کس بیش از آنچه حق اوست بدهم.»و باز ابوهلال ثقفى مى‏نویسد: کان على علیه‏السلام امیل الى الموالى و الطف بهم و کان عمر اشدّ تباعداً منهم؛على نسبت به موالى برده‏هاى آزاد شده، کسانى که از طوایف بزرگ عرب نبودند و ... تمایل و لطف بیشتر داشت و عمر به شدت از آنان دورى مى‏گزید.و ابن ابى‏الحدید مى‏نویسد: انّ امرأتین اتتا علیاً احداهما من العرب و الاخرى من الموالى فسألتاه فدفع الیها دراهم و طعاماً بالسواء. فقالت احداهما: انّى امرأة من العرب و هذه من العجم! فقال: انّى و اللَّه لا اجد لبنى اسماعیل فى هذه الفیى‏ء فضلاً على بنى‏اسحاق؛دو زن نزد حضرت آمدند و کمک خواستند، حضرت امیر به هر یک از آنان مقدارى درهم و غذا به صورت برابر داد. یکى از زنان گفت: من زنى از عرب و او از عجم است! حضرت فرمود: به خدا قسم در زمینه بیت المال من فرقى بین فرزندان حضرت اسماعیل و فرزندان اسحاق نمى‏بینم.حضرت امام صادق(ع) مى‏فرماید:«کان امیرالمؤمنین یکتب الى عمّاله: لا تسخروا المسلمین و من سألکم غیر الفریضة فقد اعتدى فلا تعطوه و کان یکتب یوصى بالفلاحین خیراً؛ حضرت امیر به کارگزارانش مى‏نوشت: مسلمانان را به بیگارى نکشید و هر که بیش از حق خود خواست به او ندهید زیرا قصد تجاوز از حد خود دارد و همواره نسبت به کشاورزان توصیه به نیکى مى‏نمود.»و در فرازى دیگر از حضرت باقر(ع) نقل شده است که فرمود:«کان یکتب الى امراء الاجناد: انشدکم اللَّه فى فلّاحى الارض ان یظلموا قبلکم؛به فرماندهان نظامى مى‏نوشت: شما را به خدا مبادا کشاورزان از جانب شما مورد ستم قرارگیرند.»همان گونه که مالک اشتر نیز اشاره کرده بود تعداد زیادى از کارگزاران حضرت تحمل عدالت حضرت را نداشتند، حتى خویشان خودش نیز گاهى دل حضرت را به درد مى‏آوردند. موضوع نامه چهل و یک نهج‏البلاغه را مرحوم کشّى از علماى رجال‏شناس شیعه و تعدادى از اهل سنت همانند بلاذرى مربوط به عبداللَّه بن‏عباس مى‏دانند، و شاید عبیداللَّه بن‏عباس باشد که وقتى به گوش حضرت امیر مى‏رسد مقدارى از بیت المال بصره را برداشته و به مدینه گریخته است به او مى‏نویسد: واى بر تو! گویى که ارثى از پدر و مادرت را به دست آوردى، پناه بر خدا! آیا به معاد ایمان ندارى و از حساب و پرسش نمى‏ترسى؟ تو که نزد ما در شمار خردمندان بودى چگونه خوردن و آشامیدن را بر خود گوارا مى‏دانى در صورتى که مال یتیمان و تهیدستان و مؤمنان و مجاهدان را برداشته‏اى. تا آنجا که مى‏فرماید:«و واللَّه لو انّ الحسن و الحسین فعلا مثل الذى فعلت ما کانت لهما عندى هوادة و لا ظفرا منى بارادة حتى آخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما؛ به خدا اگر حسن و حسین همانند تو رفتار مى‏کردند، از سوى من برخورد ملایمى نمى‏دیدند و به آرزوى خود نمى‏رسیدند تا آنکه حق را از آنان بستانم و باطلى را که در اثر ستم آنان بروز کرده بود نابود کنم.»و در خبر دیگرى که اربلى نقل کرده است: روزى براى امام حسن مهمانانى رسید، آن حضرت نانى تهیه دید ولى نان‏خورشى نیافت، قنبر مطلع شد و کیلویى از عسلى که در بیت المال بود به او قرض داد، وقتى حضرت امیر براى تقسیم عسل حاضر شد از قنبر توضیح خواست و قنبر نیز هرچه بود گفت. حضرت امیر، حسن را طلبید و قصد زدن ایشان نمود، امام‏حسن او را به برادرش جعفر قسم داد و آرام گرفت و بعد فرمود: چرا چنین کردى؟ گفت: مانیز از بیت المال حقى داریم، هنگامى که قسمت ما مى‏رسید قرضم را برمى‏گردانم. حضرت امیر فرمود:«لا یجوز ان تنتفع بحقک قبل انتفاع الناس، لو لا انى رایت النبى صلى‏اللَّه علیه و آله یقبّل ثنیتک لاوجعتک ضرباً؛تو نباید قبل از بهره‏مندى مردم از این مال بهره گیرى، اگر ندیده بودم که پیامبر گرامى از لبهایت بوسه مى‏گرفت تو را مى‏زدم!»البته لازم به توضیح است که در صورت صحت سند این حدیث، دست زدن پیشواى معصومى چون حضرت امام حسن به چنین رفتارها شاید به آن جهت باشد تا کسانى چون ابن عباس و عثمان بن‏حنیف از خودى‏ها و طلحه و زبیر و دیگر دنیاطلبان با چشم محسوس خود ببینند که در ترازوى عدل على(ع) فرقى بین حسن محبوبترین شخص در نزد على و ابن‏ملجم قاتل او وجود ندارد.و باز ثقفى نقل کرده است:«کان على یقول: یا اهل الکوفة! اذا انا خرجت من عندکم بغیر رحلى و راحلتى و غلامى فاناخائن؛اگر من از شهر شما بیش از آنچه به همراه خود از مدینه آورده‏ام، برگشتم، خائن خواهم بود.»لذا حتى هزینه زندگى حضرت از نخلهایى که در مدینه داشت تأمین مى‏شد.ابن عساکر نوشته است: براى خرید لباس به بازار رفت و از مغازه‏اى لباس خواست، صاحب مغازه حضرت را شناخت و ادب نمود، حضرت او را رها کرد و از مغازه‏اى دیگر که نوجوانى در آن بود پیراهنى به سه درهم خرید و روانه شد. وقتى پدر نوجوان متوجه شد به فرزندش اعتراض نمود که چرا دو درهم نستاندى و به سرعت یک درهم را به مسجد آورد تا به حضرت برگرداند. حضرت فرمود: «باعنى رضاى و اخذ رضاه؛ با رضایت فروخته و من نیز با رضایت خریده‏ام.» یک درهم را نگرفت -. و باز هم نقل مى‏کند: جعدة بن‏هبیره به حضرت امیر گفت: دو نفر که براى قضاوت نزد تو مى‏آیند، یکى از آنان تو را از جان و مالش بیشتر دوست دارد و آن دیگرى اگر از دستش برآید سرت را خواهد برید و تو علیه دوست خود و به نفع دشمنت حکم مى‏کنى! حضرت فرمود:«انّ هذا شیى‏ء لو کان لى فعلت و لکن انّما ذا شیى‏ء للَّه؛ اگر دست من بود خواسته تو را عمل مى‏کردم اما این حکم خداست.» عدالت یک حقیقت است نه راه گریزى براى تأمین منافع شخصى.آن حضرت نسبت به غیر مسلمانان نیز عدالت را مراعات مى‏نمود. مرحوم طوسى نقل‏مى‏کند:«مرّ شیخ مکفوف کبیر یسأل، فقال امیرالمؤمنین: ما هذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین! نصرانى، فقال امیرالمؤمنین: استعملتموه حتى اذا کبر و عجز منعتموه، انفقوا علیه من بیت‏المال؛پیرمردى نابینا گدایى مى‏کرد، حضرت امیر فرمود: این چه وضعى است؟ گفتند: یا امیرالمؤمنین شخصى مسیحى است. حضرت فرمود: او را به کار گرفته‏اید تا اکنون که عاجز و پیر شده محرومش ساخته‏اید، از بیت المال هزینه او را بپردازید.باید گفت در این حدیث دنیایى از عظمت و عزت فرهنگ اسلام نهفته است و اساس بیمه‏هاى اجتماعى معرفى شده است. و آنگاه با چنین سیاستى است که روزى مى‏فرماید:«ما اصبح بالکوفة احد الّا ناعَماً، ان ادناهم منزلة لیأکل البرّ و یجلس فى الظل و یشرب من ماءالفرات؛امروز در کوفه کسى نیست که زندگى آرام و راحتى نداشته باشد. امروز ضعیف‏ترین مردم این شهر به نان گندم و آب گواراى فرات و سرسایه‏اى آرام دسترسى دارند.»


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   محسن نامدار محمدی  

عنوان متن عدالت حضرت علی (ع) پنج شنبه 84 اسفند 25  ساعت 4:6 عصر

حضرت علی (ع( ، یکی از چهره‌های برجسته صدر اسلام است که گسترش روز افزون اسلام در آن برهه، به راستی مدیون تلاش‌ها، رشادت‌ها و سلوک ویژه ایشان در زندگی شخصی و در عرصه عمومی بود. جامعه بدوی و جاهل آن روز عربستان که با آموزش‌های حضرت محمد (ص) از خواب برخاسته و نیازمند یاری بود، تنها به وسیله راهکارهای حضرت علی (ع) توانست دامنه حکمرانی خود را حتی تا اسپانیای امروزی بگستراند.
مهم‌ترین و شاخص‌ترین ویژگی آن حضرت «عدالت» بود؛ عدالتی که حتی بر لبه ذوالفقارش نیز جاری بود. عدالتی که مدنظر حضرت علی (ع) بود، نه فقط عدالت اقتصادی بلکه اعتدال و انصاف در تمامی زمینه‌های زندگی بشر بود. «عدالت» مفهومی آنچنان پر معنا و پیچیده است که حتی با گذشت سالیان دراز و با وجود اندیشمندان و فیلسوفان بسیاری که در معنای این واژه پژوهش کرده‌اند، هنوز هیچ کشوری و هیچ حکومتی نتوانسته آن گونه که آن حضرت در جامعه صدر اسلام آن روز، عدالت را معنا بخشیده بود، این کار را تکرار کند.
از نظر حضرت علی(ع)، عدالت در مفهوم میانه‌روی در رفتار و گفتار و کردار بود. عدالت تقسیم مساوی ثروت و رفاه عمومی بود. عدالت زندگی مسالمت‌آمیز مردمان در کنار هم بود ، بدون این که کسی به خاطر ظاهرش و یا اعتقادش بر دیگری برتری داشته باشد. به نظر من حضرت علی (ع) با این ویژگی عدالت طلبانه‌اش به هیچ وجه و برخلاف عقیده عده‌ای، حامی خشونت نبود، چون خشونت خارج شدن از مسیر میانه روی است و نخستین گام در زیر پا گذاشتن عدالت. این گونه بود که آن حضرت با سلوک والایش در مقابل دشمنان جاهل و سرسختش که تاب تحمل عدالت‌خواهی علوی را نداشتند، با تساهل و تسامح رفتار می‌کرد و در جایی که می‌توانست در مقام خلیفه مسلمین، بزرگ‌ترین ضربه‌ها را به آنان وارد کند، با راه و روش عدالت جویانه‌اش، با آنان مدارا کرد و خشم بیشتر آنان را برانگیخت.
روایت‌های بسیار تاریخی در دست است. شاهد این مدعا که مردمان بسیار از ادیان مختلف مانند یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان در آن زمان در محدوده خلافت آن حضرت می‌زیستند و این گواهی است بر این نظریه که اعتقاد حضرت علی(ع) بر این بوده است که مردمان فارغ از تفاوت بسیارشان، باید آزادانه در کنار یکدیگر زندگی کنند. نکته‌ای که نخستین شرط در رعایت حقوق بشر است که حتی خوارج که در برابر حضرت علی (ع) ایستادند و بر وی شوریدند، تا آن زمان که درصدد بر هم زدن عدالت علوی نبودند، آزادانه به زندگی می‌پرداختند و عدالت برای آنان نیز جاری بود.
مهم‌ترین بخش عدالت علوی عدالتی بود که وی در اجتماع و اقتصاد جامعه آن روز اعراب جاری ساخته بود. پایه و اساس این عدالت‌خواهی، برابری تمامی انسان‌ها بود در مقابل قانون. موضوعی که نشأت گرفته از دین بود و تمامی ادیان الهی به نوعی بر این نکته تأکید دارند که تمامی انسان‌ها در برابر خداوند مساوی هستند و خداوند در ترازوی عدل خویش تمامی کارهای نیک و بد انسان‌ها را محاسبه می‌کند و حتی به اندازه ارزنی کم یا زیاد نخواهد شد. همین اصل دین به عنوان اساس عدالت علی قرار داده شد و تمامی افراد جامعه آن روز، دارای حقوق یکسان بودند.


  نظرات شما  ( )

   1   2      >

 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ